جدول جو
جدول جو

معنی سینه خیز - جستجوی لغت در جدول جو

سینه خیز
حرکتی که ضمن آن بدن از پاها تا زیر سینه روی زمین است و شخص با بلند کردن سر و سینه و فشار دو دستش روی زمین خود را جلو می کشد
فرهنگ فارسی معین
سینه خیز
خزیده خزیده، سینه مال
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سینه فیل
تصویر سینه فیل
سینه فیل (Cinephile) یا عشق فیلم به معنای علاقه مند شدید به سینما و فیلم ها است. افرادی که سینوفیل هستند، اغلب به طور شدید به تماشای فیلم علاقه مند هستند، از تاریخچه و تکنیک های سینما آگاهی دارند، و اغلب به طور منظم فیلم های مختلف را می بینند و ارزیابی می کنند.
ویژگی های سینوفیل:
1. علاقه شدید به سینما : سینوفیل ها عاشق هنر سینما هستند و از دیدن فیلم ها لذت می برند.
2. آگاهی از تاریخچه و تکنیک های سینما : آن ها با تاریخچه سینما، سبک ها، کارگردانان برجسته، و تکنیک های ساخت فیلم آشنا هستند.
3. پذیرش دیدگاه های مختلف : سینوفیل ها نه تنها از فیلم های محبوب و معروف استقبال می کنند بلکه از فیلم های تجربی، مستند، هنری، و جهانی نیز لذت می برند.
4. پیگیری اخبار و جوایز سینمایی : آن ها به روز با اخبار جدید سینما، جوایز فیلم و رویدادهای سینمایی مختلف هستند.
5. نقد و بررسی فیلم ها : سینوفیل ها علاقه دارند فیلم ها را بررسی و تجزیه و تحلیل کنند و نظرات خود را در مورد آن ها ابراز کنند.
6. مشارکت در جوامع سینمایی : افراد سینوفیل معمولاً در جوامع آنلاین یا آفلاین مشارکت دارند که در آن ها در مورد فیلم ها گفتگو می کنند و نظرات خود را به اشتراک می گذارند.
اصطلاحات مرتبط:
- سینمایاب (Cineaste) : فردی که از سینما به عنوان یک هنر علاقه مند است و معمولاً با تحلیل و بررسی عمیق تر فیلم ها و سینمای جهانی مشغول است.
- سینماگر (Cinemaphile) : فردی که از سینما به عنوان یک هنر و محیط فرهنگی استقبال می کند و به دنبال تجربه و آشنایی بیشتر با فیلم ها است.
مثال های معروف از سینوفیل ها:
1. فرانسوا تروفو ، کارگردان و نویسنده فرانسوی که به عنوان یک سینوفیل و سینماگر برجسته شناخته می شود.
2. راجر ایبرت ، نویسنده و منتقد فیلم آمریکایی که به دلیل دیدگاه های برجسته و نقدهای تاثیرگذارش در حوزه سینما معروف است.
3. مارتین اسکورسیزی ، کارگردان مشهور آمریکایی که علاقه شدیدی به سینما دارد و در اثرات سینمایی خود از تاثیر سینمای فیلم نامه نویسان مانند فرانسویه و ویسکار استفاده می کند
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از سینه سوز
تصویر سینه سوز
غم و اندوه سخت که دل را آزرده سازد، سوزانندۀ سینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیل خیز
تصویر سیل خیز
جایی که سیل از آنجا سرازیر شود، زمینی که بیشتر از جاهای دیگر از آن سیل جاری شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتنه خیز
تصویر فتنه خیز
جایی که از آن شر و فساد و فتنه برمی خیزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سینه ریش
تصویر سینه ریش
آنکه دلش از غم و اندوه آزرده باشد، دل ریش
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
نیم خیز. رجوع به نیم خیز شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
کسی که سینه اش ریش بود. کسی که به بیماری سینه دچاراست، غمگین. دردمند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
نام گیاهی است. لبانه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَ)
که پیش بامداد برخیزد. سحرخیز. که نه بوقت برخیزد. که نه بگاه سر از خواب بردارد:
اهل دعوی را مسلم باد جنات النعیم
رطل می باید دمادم مست بیگه خیز را.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(بَ وَ دَ / دِ)
خیزنده از خانه یعنی چیزی که بی قصد از خانه بهم رسد. (آنندراج). آنچه از خانه بدست آید بدون آنکه آدمی را در بدست آوردن آن قصد بوده است، از خانه بی زحمت آدمی بدست آید:
گهی با چنان گوهر خانه خیز
چو بوطالبی را کنی سنگ ریز.
نظامی (از آنندراج).
بپاسخ دگر باره شد شاه تیز
که خواب از خیالی بود خانه خیز.
نظامی.
چون شوق تو هست خانه خیزم
خوش خسبم و شادمانه خیزم.
نظامی.
اگر خانه خیزی قرارت کجاست
ور از زر درآیی دیارت کجاست.
نظامی.
، کوچانیده. از منزل برکنده: کوچاندن با اهل و اسباب و فرود آوردن شمس الدین محمد شاه را با رعایا و خانه خیز بردن ایشان را بقهستان در سال ششصد و هشتادهشت. (تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
جایی که سیل ازآن حرکت کند. (از فرهنگ فارسی معین). جایی که سیل از آن خیزد. آنجا که سیل از آن روان شود:
تا بدامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست.
حافظ.
ز سیل خیز فنا ایمن است قصر بقات
چنانکه حصن فلکها ز صدمت پلکن.
شمس فخری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
آشوبگر. فتنه جو. فتنه انگیز:
بر سر راه او نشانیده ست
جلوۀ قدّ فتنه خیز مرا.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
رشته یا طوقی به جواهر یا سکه های زر که زنان آویزند و تا سینه ممتد باشد. گردن بندی فراخ که بر روی سینه افتد و بر آن جواهرو زینتهای دیگر آویخته است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هَِ تَ / تِ)
سپاه خیزنده. لشکرخیز. آنجا که لشکریان فراوان از آن خیزد: خراسان مملکتی سپاه خیز است. آذربایجان سپاه خیز است، مجازاً، پرجمعیت
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیمه خیز
تصویر نیمه خیز
نیم خیز: (در جای خود نیم خیز شد و گفت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتنه خیز
تصویر فتنه خیز
آشوب خیز آشوبگر فتنه جو
فرهنگ لغت هوشیار
جامه ای که قسمت برابر سینه پوشنده گشاده باشد، ابلق یا سینه بازانگیخته. سینه بر آمده و بر جسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیل خیز
تصویر سیل خیز
جائی که سیل از آنجا سرازیر شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینه باز
تصویر سینه باز
جامه ای که قسمت بر ابر سینه پوشنده گشاده باشد، دو رنگ، ابلق
فرهنگ فارسی معین
جان گداز، بسیاردردناک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
یاره، گردن بند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
سینه خیز
فرهنگ گویش مازندرانی